sanjaghakeabi
  اعتماد
 

 
اعتماد


ترا اگر باوری هست هنوز
باورم کن
همچون آتش روشنی
در زیر تلی از خاکسترهای خاموش اجاقی
که کولیان
در سپیده دمان ِ تلخ کوچ
به جای می گذارند


من نانم را با تو
تقسیم خواهم کرد
و شادی هایم را به تو خواهم بخشید
و غم هایت را در انبارخانۀ
انبار سینه ام
انبار خواهم کرد


ترا اگر باوری هست هنوز
باورم کن
همچون ستارۀ کوچکی
که در شعاع آفتاب ِ صبحگاهی
رفته رفته گم می شود


پری دریایی کوچکم
باورم کن
همچون شبنمی بر برگ
که خود را
آرام، آرام
بر خاک رها میکند


**     **      **      **


پریشانی


و نسیمی که گذشت
کودک را آشفته کرد
چرا که از جانب مادر
می آمد

کودک را
در گلوگاه
بغضی تلخ بود
به سان بادام کال
در نخستین شکوفایی بهاریش

مادر
آن سوی خلیج دور
در گذرگاه نسیم
قاصدک رها می کرد
و می گریست


**     **     **      **


گناه


عشق در هِجای هوس گم شد
شیاری ز گناه
پیکرها را زخم زد
و
مریم مقدس آه کشید

خداوند
به قضاوت برخاست
بی آن که کسی پرسیده باشدش
عیسی
فرزند کیست؟


**    **      **      **


انتظار


چشمانم را
بر درگاهِ انتظار کوبیده ام
و در کشتزار تنهایی
از پیکر
مترسکی بر افراشته ام
آن هنگام که تو رفتی

دریغا
ای عشق باز نیامده
چشم ز انتظار پوسانده ام
و کلاغان منفرد
به مترسکم خوُ گرفته اند

**    **      **       **


 
   
 
Diese Webseite wurde kostenlos mit Homepage-Baukasten.de erstellt. Willst du auch eine eigene Webseite?
Gratis anmelden