برای سی سی از طرف عمویش
عشقت آب حیاتیست
که روئین تنم میکند
به هنگامی که سرزمین اجدادیت
مرز ممنوعه ای ست
تا دور از عزیزانمان پیر شویم
چون نیلوفر
بی ریشه در جهان ایستاده ایم
و قناعت وار زیسته ایم
و از همه چیز چشم پوشیده ایم
چرا که فصل مرگ خود را میدانیم
و راه ِ رسیدن ِ به فردا را
لبخندت لحن ِ مهربانی مادر است
و نامت یادآور کودکی خواهر
عشقم را در تو باور می کنم
تا دمی از این همه مصیبت در گذرم
** ** ** **
جهان خواران
جهان را تقسیم میکنند
آبها و آدمیان را
حتی
عشق و اندیشه و کودکان را
من اما پیکر نیمه جانم را
بر دوش میکشم
تا در سرزمینی که ازآن ِ هیچکس نیست
بخاکش بسپارم
|